لوركا

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

"بي نام" بعد از مدتها مي دانم چرا شعري فرستاده كه گفت از لوركا ست اما در زيبايي و سكوت به سروده هاي خودش مي ماند:
ترانه‌یی که نخواهم سرود
من هرگز
خفته‌ست روی لبانم.
ترانه‌یی
که نخواهم سرود من هرگز.
بالای پیچک
کرم شب‌تابی بود
و ماه نیش می‌زد
با نور خود بر آب.
چنین شد پس که من دیدم به رویا
ترانه‌یی را
که نخواهم سرود من هرگز.
ترانه‌یی پُر از لب‌ها
و راه‌های دوردست،
ترانه‌ی ساعات گمشده
در سایه‌های تار،
ترانه‌ی ستاره‌های زنده
بر روز جاودان
و اين هم قطعه اي از آن با اندك دست كاري من معتاد به ويرايش:
ترانه‌ای
که هرگز نخواهم سرود
خفته‌ست روی لبانم.
بالای پیچک
کرم شب‌تابی بود.
و ماه مي شست
با مهتابش
آب را.

لورکا

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

"بي نام" بعد از مدتها مي دانم چرا شعري فرستاده كه گفت از لوركا ست اما در زيبايي و سكوت به سروده هاي خودش مي ماند:

ترانه‌یی که نخواهم سرود
من هرگز
خفته‌ست روی لبانم.
ترانه‌یی
که نخواهم سرود من هرگز.

بالای پیچک
کرم شب‌تابی بود
و ماه نیش می‌زد
با نور خود بر آب.

چنین شد پس که من دیدم به رویا
ترانه‌یی را
که نخواهم سرود من هرگز.
ترانه‌یی پُر از لب‌ها
و راه‌های دوردست،
ترانه‌ی ساعات گمشده
در سایه‌های تار،
ترانه‌ی ستاره‌های زنده
بر روز جاودان

و اين هم قطعه اي از آن با اندك دست كاري من معتاد به ويرايش:

ترانه‌ای
که هرگز نخواهم سرود
خفته‌ست روی لبانم.

بالای پیچک
کرم شب‌تابی بود.
و ماه مي شست
با مهتابش
آب را.

...

آدمکشی

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

در این وانفسا
دست ها را
وای
تیغ ها می بینم
زهرآلود
و من
که "تمام" را
بارها
زیر پلک باز دیدم
مردن را زمانی زیستم
که "دوست داشتن" را "بیزاری" کرد
دست ها
تیغ ها
زهرها
آدم کش ها

آدم کشی

در این وانفسا
دست ها را
وای
تیغ ها می بینم
زهرآلود

و من
که "تمام" را
بارها
زیر پلک باز دیدم
مردن را زمانی زیستم
که "دوست داشتن" را "بیزاری" کرد

دست ها
تیغ ها
زهرها
آدم کش ها