قماري ديگر

۱۳۸۳ مرداد ۵, دوشنبه

ولي آنقدر منتظر ماندم که ديگر فقط پيري برايم مانده و البته يک مرد.
هفده سال پير شدم. هفده سال تپيدم و لرزيدم و گريستم که مبادا برود، که مبادا نماند، مبادا نيايد ...
ولي شايد که اين يکي فرزند عشق باشد.
و پس از هجده سال هوس قمار ديگر به سرم زده.

هیچ نظری موجود نیست: