قسمت یازدهم: هشدار، هشدار

۱۳۸۵ فروردین ۱, سه‌شنبه

این هم عاقبت "تندروی"! و فرجام ماجراهای رستم دستان و رخش تیزتازش! :
روی تخت، همین‌اندازه می‌توانم بنویسم که تجربه‌ی کله‌معلق زدن‌های بسیار و دیدن دوباره‌ی مرگ، درست زیر پلک چشم هم عالمی داشت. ولی به هر روی "من هنوز زنده‌ام" و هنوز می‌خندم به عجایب این روزگار ! یا همان که ماموران اورژانس و پلیس‌ها می‌گفتند "این فقط می‌تواند یک معجزه باشد" !

هیچ نظری موجود نیست: