یکی بود

۱۳۸۶ مرداد ۲۰, شنبه

کاغذهام کو؟ یکی بود یکی نبود ...
تاریخ طلاق عوض شده. هشت صبح سی­ام بیا دفتر با هم بریم ...الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده­گی؟
پیراهن سیاه­ش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمی­خواستی؟ مگه اون­همه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم هنوز بر آخرین صندلی مانده بود.
وکیل راضی، کاغذها را می­آورد.
سین از پشت در، جلو آمد؛ یک دست، دسته گلی سرخ و یک دست جعبه­ای کوچک؛ یک زانو بر زمین: مرا به زندگی­ات می­پذیری؟
تاریخ طلاق عوض شده. پیش از آن بیا هر کاغذی لازم است را تنظیم کنیم.... الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده ­گی؟
پیراهن سیاه­ش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمی­خواستی؟ مگه اون­همه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم از آخرین صندلی برخاست.
گل­ها، شاخه شاخه از دست سین ریخت.
کاغذها از دست الف.
تاریخ طلاق عوض شده. پیش از آن بیا دفتر هر کاغذی لازم است را تنظیم کنیم... الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده ­گی؟
پیراهن سیاه­ش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمی­خواستی؟ مگه اون­همه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم هنوز بر آخرین صندلی مانده بود.
سین با بهترین لباس­ش به پیشواز آمد. یک دست، دسته گلی سرخ ...
الف کاغذها را به یک دست داد.
کاغذهام کو؟ هی چ­کس نیست.