کاغذهام کو؟ یکی بود یکی نبود ...
تاریخ طلاق عوض شده. هشت صبح سیام بیا دفتر با هم بریم ...الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین سادهگی؟
پیراهن سیاهش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمیخواستی؟ مگه اونهمه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم هنوز بر آخرین صندلی مانده بود.
وکیل راضی، کاغذها را میآورد.
سین از پشت در، جلو آمد؛ یک دست، دسته گلی سرخ و یک دست جعبهای کوچک؛ یک زانو بر زمین: مرا به زندگیات میپذیری؟
تاریخ طلاق عوض شده. پیش از آن بیا هر کاغذی لازم است را تنظیم کنیم.... الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده گی؟
پیراهن سیاهش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمیخواستی؟ مگه اونهمه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم از آخرین صندلی برخاست.
گلها، شاخه شاخه از دست سین ریخت.
کاغذها از دست الف.
تاریخ طلاق عوض شده. پیش از آن بیا دفتر هر کاغذی لازم است را تنظیم کنیم... الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده گی؟
پیراهن سیاهش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمیخواستی؟ مگه اونهمه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم هنوز بر آخرین صندلی مانده بود.
سین با بهترین لباسش به پیشواز آمد. یک دست، دسته گلی سرخ ...
الف کاغذها را به یک دست داد.
کاغذهام کو؟ هی چکس نیست.
تاریخ طلاق عوض شده. هشت صبح سیام بیا دفتر با هم بریم ...الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین سادهگی؟
پیراهن سیاهش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمیخواستی؟ مگه اونهمه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم هنوز بر آخرین صندلی مانده بود.
وکیل راضی، کاغذها را میآورد.
سین از پشت در، جلو آمد؛ یک دست، دسته گلی سرخ و یک دست جعبهای کوچک؛ یک زانو بر زمین: مرا به زندگیات میپذیری؟
تاریخ طلاق عوض شده. پیش از آن بیا هر کاغذی لازم است را تنظیم کنیم.... الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده گی؟
پیراهن سیاهش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمیخواستی؟ مگه اونهمه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم از آخرین صندلی برخاست.
گلها، شاخه شاخه از دست سین ریخت.
کاغذها از دست الف.
تاریخ طلاق عوض شده. پیش از آن بیا دفتر هر کاغذی لازم است را تنظیم کنیم... الف
بنا بر این حکم، شما دیگر "زن و شوهر" نیستید. ختم دادگاه...
"داد"رسی تمام شد؟ به همین ساده گی؟
پیراهن سیاهش روی زمین کشیده می شد. مگه تو نمیخواستی؟ مگه اونهمه جفا ندیدی؟ نگاهش کن ...
میم هنوز بر آخرین صندلی مانده بود.
سین با بهترین لباسش به پیشواز آمد. یک دست، دسته گلی سرخ ...
الف کاغذها را به یک دست داد.
کاغذهام کو؟ هی چکس نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر