۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

برادر کیهان

دید و درک و برداشت و بازتاب شما از رویدادها به واقع جای تحسین دارد که به راستی از عهده‌ی کمتر ذکاوتی بر می‌آید این‌همه دگربینی و دگراندیشی و دگرخوانی و دگرتابی.
به گفته‌ی برخی روان‌شناسان، ما هر چه را بخواهیم می‌بینیم؛ نه دقیقاً آن‌چه را قابل دیدن است. هر چه را بخواهیم می‌شنویم؛ نه لزوماً آن صدایی را ‌که شنیدنی است. هر آن گونه که بخواهیم در می‌یابیم؛ نه حتماً آن‌چنان که می‌توان در یافت. این دسته از‌ صاحب نظران معتقدند: جهان‌بینی ما نه کاملاً برخاسته از حواس شش‌گانه‌ی ‌ماست و نه حقیقتاً از واقعیات بیرونی نشأت می‌گیرد؛ بلکه عمدتاً از خواست درونی ما بر می‌آید که عواملی دیگر نیز درکار شکل‌دهی آن دخیلند. لذا من، نه می‌توانم و نه می‌خواهم که تغییری در «اراده‌ی معطوف به قدرت» و بینش و عمل شما ایجاد کنم و نه در پدیده‌های موجود.
به دلایلی ‌که در یادداشت قبلی شمردم، خود را موظف به پاسخ‌گویی به شما نمی‌دانم. ضمن آن‌که، پاسخ را در برابر پرسش می‌دهند و نه حکم صادره و تصمیم گرفته‌شده.
پس، فقط به احترام مخاطبان رادیو زمانه و داوری آن‌ها می‌نویسم.
برای تسهیل مقایسه‌ی اتهامات شما و توضیحات من به بخش مربوط به خودم، چند قسمت را کنار هم می‌آورم:
شما مدتی پیش (در «خبر ویژه، هم فحشا هم اندیشه» یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۵ - ۲۱ صفر ۱۴۲۷ - ۱۱ مارس ۲۰۰۷ - سال شصت و چهارم-شماره ۱۸۷۵۸) نوشتید:
«سه سال پس از آن‌که عباس معروفی (مدیر فراری مجله گردون) مهدی جامی (تهیه‌کننده سابق بخش فارسی بی‌بی‌سی) ماه‌منیر رحیمی (خبرنگار سابق روزنامه «انتخاب» و تهیه‌کننده رادیو فردا، ارگان سازمان سیا) {...} حلقه‌ای اینترنتی با نام «ملکوت» را برای تبلیغ و نشر دیدگاه‌های عبدالکریم سروش در میان و بلاگ‌نویسان تشکیل دادند، اکنون با توصیه‌های داریوش آشوری (نویسنده صهیونیست که با کانون‌های روزنامه‌های مدعی اصلاح‌طلبی همکاری دارد) و عبدالکریم سروش (که شاگردان اسبق وی، او را شاعر مدعا و حیرت می‌خوانند) توانستند با جلب اطمینان سرویس اطلاعات و امنیت هلند، رادیو «زمانه» را راه‌اندازی کنند.»
و من اکنون می‌نویسم: به گمانم، تنها نخی که اسامی‌ خرد و کلان در فهرست شما را به هم ربط می‌دهد، زبان فارسی است و ایرانی بودن. وگرنه، کندذهنی مرا ببخشید. تأکید می‌کنم که متأسفانه، من سهمی در راه‌اندازی رادیو زمانه نداشته‌ام. و تا جایی که من می‌دانم، شمار دیگری از دوستانی که شما نامشان را ردیف کرده‌اید، هیچ دخلی در این رادیو ندارند.
شما (در «گزارش تحلیلی کیهان از پروژه جدید ناتوی فرهنگی در هلند: پشت صحنه اسلام‌ستیزی در رسانه‌های اروپایی» پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۶ - ۲ ذی الحجه ۱۴۲۸ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۷ - سال شصت و چهارم - شماره ۱۸۹۵۴۳) نوشتید:
«تحلیل «فحشای سیاه رسانه‌ای» روشی است پیچیده و دشواری‌های بی‌مانند خود را دارد. از این رو، به ذکر نمونه‌های اندک اکتفا می‌کنیم. این رادیو {زمانه} در یکی از مجموعه برنامه‌های «جنسیت و جامعه» در هفتم خرداد ۱۳۸۶، به بازگویی روابط جنسی نامشروع در میان کارمندان ماهنامه کیان (که عبدالکریم سروش پدر معنوی و ماشاءالله شمس الواعظین، سردبیر آن بود) در دفتر آن نشریه پرداخت.
در آن گزارش، «ب.ر» گرافیست ماهنامه «کیان» صراحتاً از تمایل بیمارگونه‌اش به زن شوهرداری که او نیز از اعضاء تحریریه ماهنامه «کیان» بود، پرده برداشت. این زن (م.م.ر) نیز که با وقاحتی بی‌مانند در این گفت‌وگوی رادیویی به عنوان کارگردان حضور داشت، یک پادوی سازمان جاسوسی سیا است که پس از همکاری با ماهنامه «کیان» به روزنامه «انتخاب» (ارگان رسمی دفتر تبلیغات اسلامی قم) رفت و در ابتدای دهه هشتاد، به پراگ گریخت و در رادیو فردا (ارگان سازمان جاسوسی سیا) مشغول به کار شد.
او اکنون از سردبیران «رادیو زمانه» است {...} خانم «م.م.ر» که برنامه «جنسیت و جامعه» را برای این رادیو کارگردانی می‌کند، تمام کوشش بر این است که ادبیات اروتیک را در زیر پوست طرح مسائل اجتماعی گسترش دهد. عناوین برنامه‌های ساخته شده توسط این عضو سابق محفل کیان، شامل «سکس و جوان امروز» «روسپیگری و جامعه» «سکس و سیاست جمهوری اسلامی ایران» و ... است که در ۱۸ برنامه از فروردین تا مرداد ۱۳۸۶، توسط فرستنده «رادیو زمانه» پخش شد. {..}
سرویس اطلاعات و امنیت هلند که از سال ۱۳۸۲ با شاگردان «عبدالکریم سروش» در حلقه اینترنتی ملکوت (مهدی جامی، مهدی خلجی، ماه‌منیر رحیمی و داریوش محمدپور) در ارتباط بود، اداره این رادیو را زیر نظر «فرح کریمی» به آنان سپرد.»
و من درباره‌ی همه‌ی این موارد، برایتان نوشتم.
حال اگر شما همچنان (در «پس‌لرزه‌های یک گزارش» شنبه اول دی ۱۳۸۶ - ۱۱ ذی الحجه ۱۴۲۸ - ۲۲ دسامبر ۲۰۰۷ - سال شصت و چهارم - شماره ۱۸۹۵۵۰) می‌نویسید: « "م-رحیمی" (عضو سابق حلقه کیان)» من مجبورم، نه برای شما که نیک به گفته‌ی خود آگاهید، بلکه برای مخاطبانتان روشن‌تر کنم که آن‌چه «حلقه‌ی کیان» خوانده شده، بزرگان فکری و نویسندگان دائم و مدیران آن نشریه را شامل می‌شود و نه کارمندان را.
من هم هر چند به طور رسمی و تمام‌وقت در تحریریه مشغول بودم، افتخار بودن در گرد آن حلقه را نداشتم. تأکید می‌کنم ویراستار یک نشریه بودن با تغذیه‌ی فکری برای آن نشریه فرق بسیار دارد؛ این تجاهل از اهل فن در کیهان، بعید است!
شما جمله‌ی «ابراز مهر باسم را که کاملاً خارج از چارچوب اداری و ساختمانی بود، محترم می‌شمرم» را (در همان یادداشت اخیر خود) چنین تفسیر کردید:
« ... ضمن تأیید عمل وقاحت‌بار و بی‌شرمانه خود مبنی بر تهیه گفت و گوی رادیویی که در آن طراح هنری ماهنامه کیان از «سکس» و «رابطه عشقی‌اش» با وی سخن می‌گفت، افزود که این روابط نامشروع برایش «محترم» است و مدعی شد که اتفاقات مورد اشاره «کیهان»، خارج از چارچوب اداری و ساختمانی(!) محل کارش بوده است.»
و من چه می‌توانم بگویم جز آن‌که: نه در محل زندگی‌ام، امریکا و نه در این یادداشت زمانه، بلکه اگر مراجع قضایی جمهوری اسلامی ایران هم احضارم کنند، حاضر می‌شوم و در دادگاه «وقاحت‌بار و بی‌شرمانه» دوباره تکرار ‌می‌کنم که: بی‌تردید من نیز باسم را دوست داشتم و دارم. وقتی مجرد بودم، یک دوست یا خواستار بود و پس از سال‌ها که دوباره مجرد شدم، این بار از راه دور، دوباره گفت «دوستت داشتم.» و من دوباره می‌‌گویم این محبت آشکار و پایدار را (سوای تجرد یا تأهل) تا به آخر ارج می‌نهم. اما این، و آن گفت‌وگوی رادیویی (تنها دستاویز و استناد شما) چه ربطی به «رابطه‌ی نامشروع» و دیگر اتهامات دارد؟ آن‌هم نه فقط میان من و باسم، بلکه به ظن شما، بین کل کیان و کل جهان!؟
شما (در همان) نوشتید:
«خانم «م-رحیمی» در یادداشت مفصل خود که در «رادیو زمانه» منتشر شد، با انتساب تهمت و افترا به همه ایرانیان متدین و متشرع، مدعی شد که رؤسای روشنفکرش که رسوایی و فضاحت‌هایشان زبان‌زد عام و خاص است، با «اخلاق»تر از ایرانیان دین‌دار هستند.»
و من یک سئوال پیش می‌کشم: نمونه‌ای که من در نخستین خاطره‌ام از کار در مطبوعات ایران آوردم، آیا نماد یا نماینده‌ی «همه ایرانیان متدین و متشرع» بود؟
شما (در همان) به طعن نوشتید:
«همان گونه که میان «مهدی خلجی» و «ماه منیر.ر» دیگر نسبتی وجود ندارد!»
و من جسارتاً جدی می‌گویم: نمی‌دانم شما به چه انگیزه اصرار دارید ما هنوز زن و شوهر باشیم؛ ولی به هر روی اگر به راستی می‌خواهید میانجی یک آشتی شوید، و مرا با آقای خلجی هم‌چنان نسبت‌دار می‌پسندید؛ اختلافات ما به کنار؛ حتی شما را در امر خیر مانع نمی‌شوم. بسم‌الله
شما (در همان) نوشتید:
«این زن تاکنون هجده برنامه با موضوع «سکس» برای ترویج فحشای سیاه در میان جوانان ایرانی برای «رادیو زمانه» ساخته است.»
باز نیز، بزرگان پاسخ‌های پرتری به نکات ناب نوشته‌ی شما دادند و می‌دهند. اما من، نه با شما، که صریحاً از سنت خودساخته دفاع و بلکه برایش از همه چیز دیگران هزینه می‌کنید، بلکه این بار با دوستان مدرنیته‌طلبم هم روی سخن دارم:
من، ماهمنیر رحیمی، یک ژورنالیست- برادکاستر، آزادی انسان را (آزادی تک‌تک آدم‌ها را و نه مفهوم انتزاعی و کلی «آزادی» در کتاب شعر و شعار را) حمایت و ترویج می‌کنم. و قانون این آزادی، در هر نوع‌ اجتماعی - فردی، برایم آن است که منشور جهانی حقوق بشر معلوم کرده؛ همان که حتی جمهوری اسلامی ایران خود را بدان پایبند اعلام نموده است؛ چه شما عنوانش را «فحشا» بگذارید، چه «سیاه» و چه سفید.
من از رشته‌برنامه‌ای که ساختم، «جنسیت و جامعه» نه احساس جرم می‌کنم و نه خطا؛ ولو آن‌که تا به کمال برسد، فرصت بسیار می‌خواست و می‌خواهد.
من از بازگفتن و نوشتن خود خجالت نمی‌کشم، ولی، کدام یک از شما، دست کم یک بار به کسی نگفته که «عاشق» هستید؟ اگر نگفتید، یا دل نداشتید یا جرأت و یا از مسئولیت پس از آن گریختید. و داشتن این همه، جرم باسم رسام است که از عشقی کلی دم نمی‌زند؛ در خوف و خفا و زیر گوش معشوق زمزمه نمی‌کند؛ بلکه از یک رسانه‌، و رسا، یک اسم خاص را و یک فرد مشخص را خطاب قرار می‌دهد. قصد پخش آن گفت‌وگو، نمونه‌ آوردن بود از «بی‌پردگی، بی‌باکی ِ نایاب و ماندگار»
من یک راز دیگر خود را علنی می‌کنم: وقتی می‌خواهم تشخیص دهم که آیا کاری «نامشروع» است یا «بد»، از خود می‌پرسم: اگر کسی از آن باخبر شود، شرمنده نمی‌شوم؟ و در این مورد به همه جواب می‌دهم: هم‌چنان دوستی با انسانی هنرمند چون باسم رسام را، ولو از دور، گرامی می‌دارم. این است فهم من از بنیان و گام نخست «مدرنیته»: پشت شیشه آمدن همه‌ی هر هزار لایه‌ی انسان؛ از عشق تا سیاست.
برادر کیهان
من این مدرنیته را دوست دارم. من هم از مسائل شخصی می‌نویسم و می‌گویم؛ اما از خودم و تا جایی که به من مربوط است. اتفاقاً تا چشم من کار می‌کند، بازار نشریات مدرن نیز پر است از پرده‌برداری‌ها؛ چه از خود و چه از دیگران؛ از آن‌چه «حریم خصوصی» خوانده می‌شود تا عمومی‌ترین امور جهانی. این‌جا هم از مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روابط عاشقانه و حتی فعالیت‌های جنسی افراد، به ویژه چهره‌ها می‌نویسند، برنامه می‌سازند، عکس منتشر می‌کنند، به قول شما «افشا» یا انتقاد یا تحسین یا صرفاً (برای ارضای بخش کج‌کاو اذهان عمومی) اطلاع‌رسانی می‌کنند؛ جالب‌تر این‌که، هر کشف تازه و اعلامی اگر مبتنی بر سند محکمه‌پسند باشد، ستایش و تشویق هم می‌‌شود. زیرا اساساً رسانه‌ها حواس حساس جامعه شناخته ‌می‌شوند و مسئول پخش خبر.
اما از یاد نبریم خط افتراق بین یک کشور قانون‌مند و وطن عزیز من ایران را: یک قانون، برای همه است و یک بام، چند هوا ندارد. کوچک‌ترین ناسزا و ناروا در دادگاهی ذی‌صلاح بررسی می‌شود که همه را به یکسان زیر پوشش دارد. صادقانه سؤال می‌کنم: غیر از شما و معدود نشریاتی که گویا در قوه‌ی قضاییه جمهوری اسلامی مصونیت تضمینی دارند، یک نمونه رسانه در ایران سراغ دارید که بتواند دروغ‌های شما را به افراد حقیقی و حقوقی وارد کند و کارش به توبیخ و توقیف نکشد؟ اگر هست، مرحبا بر این «اسلامیت» که نه فقط برای اتهام، بلکه برای توهین و افترا هم دلیل و مدرکی طلب نمی‌کند. و اگر نیست، آفرین بر این «آزادی و برابری»

منبع: رادیو زمانه

هیچ نظری موجود نیست: