حقیقت

۱۳۸۵ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

راستی آنوشا! امروز کامپیوتر دفتر زبان­شناسی رو که باز کردم، این نوشته اومد رو صفحه. به جون خدابیامرز آقاجون ...
به جون بابام اینا که این دیگه ارتکاب خودم نیست. من فکر می­کردم یه کمی ویرایش بلدم، اما از وقتی تو و نهال با "جدانویسی"هام مخالفت کردین، همون­ تتمه اعتماد به نفس رو هم از دست دادم. با این حال، توی همین شعر یا "دکلمه" هم دستکی بردم! بالاخره نمی­دونی شاعر کیه؟
چشم­هات را انکار می­کنم
وقتی وجودم را می­گردند
...
به آغوش­ت می­گریزم
که نبینم حقیقت را
که رفته­ای
چه­گونه به کسی خبر دهم که زمین دیگر گرد نیست؟

هیچ نظری موجود نیست: