دوست بزرگوار
آقای محسن سازگارا
اول. تأکید و تکرار می کنم که از همان سالهای کیان تا همین حال، در چشم من عزت و احترام ویژهای دارید؛ هم در مقام استاد و دوستی خردمند و مشفق و هم در جایگاه یک منتقد و مخالف سیاستهای حاکم بر ایران؛ میهن مشترک.
دوم. شاید این یادداشت را سرگشاده کردن امری خصوصی بخوانید، اما به گمان من، دشوار مینماید که شخصی به شأن شما، در دادگاهی علنی برای دو روزنامهنگار شناختهشده شهادتی بدهد و کسی از آن چیزی نگوید. و از سویی، وقتی یک زن، حتی در این سرزمین تمدن و قانون، دستش به انصاف انسانی نرسد، راهی نمییابد جز آنکه لااقل در صفحهی شخصیاش درددلی کند. پس از جسارت من با مدارای خود درگذرید.
سوم. دیروز در جایگاه شاهد دادگاه، ایستادید، دست راست خود را بلند کردید و سوگند خوردید که حقیقت را بگویید؛ نه کمتر و نه بیشتر.
گفتید پانزده سال است مهدی خلجی را میشناسید.
گفتید در جریان اختلاف ما هستید.
گفتید با هر دوی ما صحبت کردید.
گفتید هر دو موافق به طلاق هستیم.
عجالتاً همینها برای طرح چند پرسش کافیاست:
1. بیشک شما چند ترجمه و مقاله از مهدی خلجی در مجلهی کیان دیدهاید. تا جایی که به خاطر دارم، اولین دیدار او، وقتی شوهر من بود، با شما سال 2004 در لندن انجام شد. سپس در واشنگتن چندماهی در موسسهی واشنگتن همکار بودید و در سیلوراسپرینگ همسایه شدیم که این هر دو به واسطهی لطف شما صورت گرفت. اما این آیا به معنی شناخت شخصیت او از پانزده سال پیش است؟
احتمالاً فکر سیاسی او را مطلوب شناخته باشید اما موضوع دادگاه، از قضا مربوط به بینش او دربارهی نهاد "خانواده" و رفتار او در خانهی من و او بود.
2. شما در این قلمرو از او چه اندازه میدانید؟ اگر دو طرف اصلی نزاع، او و من بودیم، شنیدن یکسویهی روایت خود او یا دیگرانی غیر از من، برای شناخت کامل کافی است؟
3. شما چه زمانی با من، راوی دوم، درمورد کردار همسری او، و ماجراهایی که منجر به جدایی شد صحبت کردید؟
4. من مدتها پیش به خود او نوشته بودم که اگر آنگونه که شده بود ادامه دهد، بیتردید عطای "مسیحا"ی نخسیتن را به لقای مهدی خلجی کنونی میبخشایم و میروم (با کشتن خود یا کوچ که البته هیچ کدام را تاب نیاورد) اما شخص شما کی از من شنیدید که با طلاق موافقم؟
البته دیروز به من گفتید از شما خواستهاند تنها به منظور تأیید این که ما فرزند مشترکی نداریم در دادگاه حاضر شوید! شاید دوستان مشترک دیگر به همین سبب نیامدند که میدانستند موضوع بیش از ایناست. به هر روی شما از حیثیت خود ایثار کردید و تا ابد ما را مدیون.
باقی قصه بماند.
ارادتمند تا همیشه
ماهمنیر رحیمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر