ورود ممنوع چت که روشن بود
دلم گرم بود که هستی
حکایت غریبی است سکوت
چون قاطع تر از هر زمان، تیر خلاص را در سر شلیک می کند
تا یادت نرود که سایه ای که همیشه به دنبال می کشی
تنهایی است...
چقدر حرف نگفته مانده بود برایت
که به زبان نیامده سقط شد
به دلت بد راه مده
تقصیر این روزهای لعنتی است شاید
که هر چه پلشتی است، یک جا نصیب حوصله ام کرده
بگذریم
فقط بخند و یادت باشد که هنوز هم
در خلوت و خلسه ام
خط خیال لبخندات
از رحمت خدایان
خوشایند تر است
دلم گرم بود که هستی
حکایت غریبی است سکوت
چون قاطع تر از هر زمان، تیر خلاص را در سر شلیک می کند
تا یادت نرود که سایه ای که همیشه به دنبال می کشی
تنهایی است...
چقدر حرف نگفته مانده بود برایت
که به زبان نیامده سقط شد
به دلت بد راه مده
تقصیر این روزهای لعنتی است شاید
که هر چه پلشتی است، یک جا نصیب حوصله ام کرده
بگذریم
فقط بخند و یادت باشد که هنوز هم
در خلوت و خلسه ام
خط خیال لبخندات
از رحمت خدایان
خوشایند تر است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر