کلمه نطفه نبست
کلام آخر شد. باران نیامد و خواب خاک، بوی نم نگرفت. گیسو در این نسیم عقیم نرقصید، ستاره ی پروین به شراب ننشست. شب بود. خسته شده بودم. چشمهای خیره ام پیر شد، پوسید، ذره ذره ریخت و حفرهای کبود، گور خدایان شد. تقدیر پتیاره، در برج عقرب است و بی تخفیف، هر فرصت کوتاه بودن را تحریم می کند با اشتهایی ابدی عریان، به مثلثی ممنوع اشاره می کند و حفره ای تاریک را زنانه می کند.
اما مرا دیگر یارای خوابیدن با زنان نیست، هزار حفره ی تاریک در من است. هزار اشتهای زنانه، هزار مثلث ممنوع ، هزار پدر، پسر، هزار روح القدوس، هزار نان نخورده، هزار بطن دریده، هزار صلیب عبث، هزار مریم قدسی که به حیله ی خدا، بکارتی ازدست داده است. پچپچه نیستم. مرگ خدایانم، نفرین انسانم...
30 مهر - تهران
بی نام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر