جناب آقای شریعتمداری
امیدوارم احوال مزاجیهی حضرتعالی خوب باشد و همچنان در خدمت به اسلام و مسلمین موفق و مؤید و منصور باشید.
اخیراً مطلع شدم که روزنامهی وزین کیهان که تحت اشرافِ عالی آن جناب به نشر اخبار و معارفِ حقه اهتمام دارد، برای چندمین بار در مطلبی نام این حقیر را ذکر کرده است. از اینکه افتخارِ بزرگی را نصیب بندهی بیمقدار فرمودید، حقیقتاً جای امتنان و شکرگزاری است و هدف اصلی این مسوده نیز، در اساس، ابلاغ این تشکر وافر است. حقاً بنده خود را لایق آن نمیبینم که نامام در کنار نام بزرگان دیگر بیاید؛ آنهم در روزنامهای که افتخار ملی و بل دینیِ ام القرای جهان اسلام است.
اما استطراداً مناسب دیدم اگر جسارت به آن ساحتِ مقدس نباشد، دو سه نکتهی بیاهمیت را دربارهی شرح حال خود بنویسم که شاید تذکار آن خالی از اشکال نباشد و به مجموعهی تحقیقات و تتبعاتِ پراهمیتِ حضرتعالی دربارهی رعایای خارج از ایران مساعدت کند.
لاشک و لاریب که حضرتعالی در حق بنده حسن ظن داشتهاید که مرا مشاور ارشد موسسهی واشنگتن قلمداد فرمودهاید. آقا بنده کجا و مشاورت ارشد کجا؟ همانطور که در وبسایت موسسه آمده، بنده محقق مهمان این موسسه هستم و مهمان امروز هست و فردا نیست. تراوشات قلمی بنده هم همانهاست که روی همان وبسایت میبینید. بیت:
برگ سبزی است تحفهی درویش، چه کند بینوا ندارد بیش.
همچنین حضرتعالی، موسسهی تحقیقاتی واشنگتن را کارگزار لابی اسراییل مرقوم فرمودید که صحت ندارد. آن فاضل کامل و آن جامع معقول و منقول و آن عالم خفایا و اسرار مستحضر هستند که اسراییل با آمریکا یک رابطهی دوستانهی علی حده دارد. در نتیجه جماعت یهود و اسراییلی در اینجا ناچار نیستند در خفا فعالیت کنند و پولیتیک نمایند. لابی اسراییل خود به طور علنی کار خود را میکند و دفتر و دستک خود را دارد. اگر آن جناب مایل به اخذ اطلاعاتی دربارهی موسسهی واشنگتن باشند، بنده سراپا حاضرم عنداللزوم هر گونه معلوماتی را که دارم در طبق اخلاص بگذارم.
وانگهی، شما نام آدمهای بسیار مهمی را در کنار نام من آوردهاید که این ظن را تقویت میکند که بنده تحت نظر این آقایان کار میکنم و علی الدوام، صباحاً و مساءً با ایشان صبحانه و ناهار و شام تناول مینمایم. البته این حسن ظن شما به این رعیت است که این اندازه بنده را مهم و صاحب تأثیر دانستهاید و بنده این لطف شما را هرگز به طاق نسیان نخواهم سپرد. اما جسارتاً باید عرض کنم که من نام برخی از آقایان مذکور در مرقومهی حضرتعالی را شنیدهام و یا تصویرشان را در تلویزیون دیدهام؛ اما متأسفانه هیچ کدام از این آقایان نه بنده را دیدهاند و نه حتا نام این حقیر را در عمر خود شنیدهاند. اگر باور ندارید میتوانید با خود این آقایان تماس بگیرید و از حال بنده استفسار نمایید.
در همین مرقومهی شریفهی حضرتعالی، که از نظر من جرثومهی تقوا هستید، در پنجشنبهی گذشته، اعنی مورخهی بیست و دوم آذر، آمده است که کسی به نام «م.م.ر.» زوجهی بنده است و ایشان ظاهراً طبق گفتهی حضرتعالی از «روابط جنسی نامشروع» در ماهنامهی کیان راپورتی در رادیو زمانه داده است.
بنده، باید محضر آن عالم ربانی – اعنی شما - عرض کنم که اولاً اگر مراد آن جناب از «م.م.ر» خانم ماهمنیر رحیمی باشد، بنده با ایشان نزدیک دو سال پیش متارکه نمودهام. اساساً آشنایی و ازدواج ما با هم نیز پس از خروج ایشان از نشریهی کیان صورت بسته است. در نتیجه بنده از قبل و بعد ازدواج و طلاق بیخبرم.
حضرتعالی که مراتب شرافت و شریعتمداریتان بر احدی پوشیده نیست، در مورخهی شش خرداد سنهی جاریه، در مطلبی بر این بنده منت گذاشته و نوشتهاید که این حقیر، یعنی مهدی خلجی، پادو دکتر سروش هستم. حتماً مستحضرید که ادب پادویی اقتضا میکند که پادوکننده حضوراً در رکاب پادوشونده به انجام خدمت پادویی مشغول باشد؛ در حالیکه این حقیر سالها، بلکه ده سالی است که استاد فرزانهی خود را ندیدهام و از این باب عذر تقصیر و قصور فراوان دارم. پیش از آنهم به دلیل آنکه بنده قم بودم و ایشان تهران تشریف داشتند، انجام خدمت پادویی به نحو احسن میسر نبود. تنها کاری که از این حقیر برمیآمد این بود که نوشتههای ایشان را بخوانم و گاهی در مدرسهی ایشان تلمذ کنم. حکماً بنده را با یک مهدی خلجی دیگر که پادوی دکتر سروش است اشتباه گرفتهاید، که البته با کثرت مشاغل حضرتعالی خردهای بر شما نیست.
در همان مقال متعمقانه، حضرتعالی قید فرمودهاید که بنده با روزنامههای زنجیرهای همکاری میکردم. لابد سهو لسان بوده است، چون تنها روزنامهای که با آن همکاری کردهام انتخاب بود که زنجیرهای نداشت و در عاقبت با نظارت و رعایت و بصیرت حضرتعالی و اصحاب کیهان سالها بعد مسدود شد. بنده حدود نه ماه پیش از ترک ایران، روزنامهی انتخاب را ترک کردم و از آن زمان، مع الاسف، سردبیر آن روزنامه را نه دیدهام و نه با او تماسی داشتهام.
باز در همان مقال مرقوم فرمودهاید که بنده در هلند اقامت دارم و با رادیوی «ضدانقلابی زمانه» همکاری میکنم. لازم میدانم معروض دارم که بنده، احدی هستم از آحاد رعیت ولایت ایران و دارای جواز سفر ایرانی. تابعیت هیچ کشور دیگر را بحمدالله و المنة ندارم. لابد راپورتچیهای سفارتهای علیهی ایران به حضرت شما راپورت اشتباهی دادهاند. بنده مقیم هلند نیستم و حالیه در ینگهی دنیا به دعای خیر برای حضرتعالی مشغول میباشم. با رادیوی «ضدانقلابی زمانه» هم هیچ رابطهای ندارم و از وجود آن به هیچ حال باخبر نیستم. بنده تنها یک رادیوی «زمانه» میشناسم و گاه گاه، دورادور برای آن مرقومهای میفرستم. در سجلِ این رادیو هم محلی یا صفتی با عنوان «ضدانقلابی» ثبت نشده است.
شش ماه بعد، در مورخهی سوم آذرماه، جناب شما مطلبی دیگر مطبوع فرمودید و در آن نوشتهاید که بنده، اعنی مهدی خلجی، همزمان و با حفظ سمت مشاورت ارشد موسسهی واشنگتن، لابی پژوهشی اسراییل در آمریکا، رادیو زمانه، ارگان سرویس اطلاعات و امنیت هلند، را نیز اداره میکنم.
من کاملاً واقف هستم که تنوع افشاگریهای محققانه و راهبردی و کاربردی و نیز تعدد بیاندازهی اسمها در جریدهی جرارهی کیهان ممکن است مسبب اینگونه خطاهای ریز باشد. اما از آنجا که شما وسواس تحسینبرانگیزی در ثبت تاریخ و سبک خاص خود را در تحقیقات عالیه و عالمانه دارید، وظیفه دیدم که چند نکتهی بیاهمیت را در این باب ایضاح نمایم.
بنده نه اینکه هیچ رغبتی در خود برای داشتن نقشی در ادارهی رادیو زمانه احساس نکنم. نخیر. کاملاً به عکس. ولی شما بهتر از هر کس روی زمین، احوال پنهان من – و ایضاً دیگر رعایا – را میدانید. بنده طلبهای هستم که همچنان مشغول طلبگی و تحصیل علمام و اشتغالات یک طلبه به او اجازه نمیدهد که دنبال جاه و مقاماتی که شما مکررا نسبت دادهاید، برود. من هر جا به اطراف خود نگاه میکنم مشتی کتب قدیمه میبینم و مقداری کتاب به السنهی اجنبیه. مدام مشغول تحریر و تقریر و مطالعه هستم و متأسفانه هیچ مجالی برای کسب این مقامات دلخواه ندارم.
ثانیاً شما از مرقومات این حقیر در وب سایت رادیو زمانه شاید مستحضر نباشید. اگر شایق باشید بنده یک پاکت بزرگ از این مرقومات برای شما بفرستم تا بالعیان مشاهده بفرمایید که اینگونه مکتوبات به درد هیچ دستگاه اطلاعاتی نمیخورد. آنها درست مانند سربازان گمنام امام زمانِ خودمان، علاقهای به دانستن تاریخ اسلام و مباحث حکمت و فلسفه ندارند و آن را علی الظاهر و مع الاسف اتلاف عمر میدانند و به معقولاتی که شما بیشتر از آنها سررشته دارید، مشغولاند.
القصه، نوع کاری که بنده میکنم، هرآینه تحقیق و طلبگی است و متأسفانه به بنده اجازهی ایاب و ذهاب و تشرف زیاد به حضور بزرگان نمیدهد. همسایگان بنده که همه از برادران و خواهران مظلوم سیاهپوست هستند، کاملاً تصدیق خواهند کرد که چراغ این اتاقی که همین نامه را برای شما مینویسم بیشتر شبها حتی الصباح روشن است و این حقیر مشغول تورق کتب و توغل در علوم قدیمه و فلسفه هستم. کار بنده در موسسهی واشنگتن به همان معلومات و مطبوعاتی که روی وبسایت ملاحظه میفرمایید مختصر و مقصور میباشد و بنده هیچ نوع فعالیت سیاسی را نه در عهد ماضی مرتکب شدهام و نه الیوم ارتکاب دارم. اصولاً عافیتطلبی بنده اجازهی مبارزه به آن معنا که حضرتعالی مدام مشغول آن هستید، نمیدهد.
اساساً این استطاعت معجزهآمیز آن جناب مستطاب و آن پیامبر بیکتاب - که امور عالم و آدم را همزمان از محبس اوین گرفته تا کاخ سفید، از وزارت اطلاعات ام القرا تا همهی سرویسهای اطلاعاتی جهان، با دقت تمام زیر نظر دارید و همزمان اسلامشناس و ایرانشناس و آمریکاشناس و اروپاشناس و تجددشناس و سنتشناس و عارف به علوم اولین و آخرین هستید و هر جا که بحث مبارزه و فعالیت سیاسی و انتخابات و انتصابات هست، حضرتعالی در صف اول صحنه تشریف دارید - قوهای است الاهی که فقط و فقط در وجود مقدس شما به ودیعت نهاده شده است و دیگران و از جمله بنده از آن بالکل بینصیبایم. حقیر، اگر خیلی هنر کنم قدری به مطالعه و نوشتههای خود برسم و متأسفانه هر حرفی بزنم، باید سند و مدرک ارائه کنم و دست آخر، جملهای بگویم با هزار تردید و اما. مقایسهی خودتان با دیگران حقاً خضوع و خشوع و تواضع بیش از اندازه است.
البته بنده هم نتیجه تحقیقات شما را در مطبوعهی وزین کیهان که الحق آن را معتبرترین و صادقترین و بیغلوغشترین روزنامهی روی زمین میتوان دانست که حتا نظیر آن در ممالک راقیه یافت نمیشود، میخوانم و به طور ممتع، مستفید و مستفیض میشوم؛ از جمله، مرقومهی اخیر حضرتعالی را دربارهی «ناتوی فرهنگی در هلند» و رادیو زمانه.
فرموده بودید که این نتیجهی چندین پژوهش راهبردی و کاربردی است که متن آنها در آینده منتشر خواهد شد. بنده احتراماً خواستم عرض کنم که چرا حضرتعالی در مرقومههای خود این اندازه شکستهنفسی به خرج میدهید و آنچرا که آن ذهن ثاقب و رأی صائب از راهِ طی الارض و علم لدنی یافته است، به طور تحقیق دستهجمعی وانمود میفرمایید؟ ما میدانیم که شما به تنهایی ملتی هستید برای ملت ما؛ و اساساً ذات مقدس شما که منزه و مبرای از هر گونه جهل و تردید است، میتواند بدون تحقیق و تتبع معلوماتی را منتشر کند که جمیع اولوالباب را انگشت به دهان و لب گزان نماید. مثلاً کیست که نداند که این ملاحده، لعنهم الله علی حده، چه در هلند و چه در هر جای دیگر شب و روز در کار ناتوگری علیه اسلام ناب محمدی و نمایندهی راستین آن، شخص حضرتعالی هستند؟ آیا فکر میکنید که این امور نیاز به تحقیقات دارد؟ شما لب را به آب دهان مبارک مرطوب بفرمایید، همه خلایق بغتة و بدون دلیل و برهان از شما خواهند پذیرفت. من واقعاً نمیدانم بدون رهنمودهای شجاعانهی حضرتعالی - که فقط به اتکای قلم و بدون داشتن هیچ قدرت و قوهی قهریه از قبیلِ حبس و زندان و دیگر امور خفیه، یکتنه همهی ملاحده و ضدانقلابها را حریف میباشید – تقدیر بلاد ایران چگونه بود و رعیت چه حال رقتباری داشتند.
معالی و محاسن و فضایل آن جناب مستطاب به اینجا ختم نمیشود. شاهد آن، آخرین مرقومهای است علیه روزنامهی کیهان که چند ماه پیش از ترک کشور، در روزنامهی ایران از بنده صادر شد. از کراماتِ حضرت شریعتمدار شما این است که ابداً بابت آن نوشته از این حقیر کینهای به دل نگرفته و کاملاً و بالجمله آن را فراموش کردهاید. کیست که نداند روح لطیف و شاعرانهی حضرتعالی همهجا در مکتوباتِ شما حی و حاضر است؟
نشانی و نمرهی تلفن محل کار بنده، روی اینترنت هست. از حضرتعالی که نمایندهی عظیم الشأن مقام عظمای ولایت و رهبر مسلمین جهان هستید تقاضامندم هر وقت به اطلاعاتی دربارهی زندگی شخصی بنده نیاز بود، از تماس با این حقیر مضایقه نفرمایید. امیدوارم در سفر به طهران که انشاء الله قریب الوقوع خواهد بود، شخصاً به خدمت برسم و از سعادت لقای حضرتعالی که از عطای دوجهان فضیلت بیشتر دارد و هر دقیقهی آن معادل هفتاد سال عبادت است، نصیب ببرم.
بعد التحریر: همکار اجنبی بنده، جناب آقای پاتریک کلاسون، که حقاً مرد نازنین و ایراندوستی است، مقالهی شما را خوانده بود و حضوراً نزد این جانب آمد. ایشان گلایه داشتند که حضرتعالی که نام این همه آدم را در مرقومات خود میآورید، چرا هیچ وقت اسمی از ایشان ذکر نمیکنید. بنده عرض کردم که این سهو، عمدی نیست و جناب شریعتمداری از بس نامهای فراوان در ذهن دارند و از بس ناتوی فرهنگی موضوع مهمی است، خب، طبیعی است که چند نام هم از قلم بیفتند. ولی بنده محرمانه خدمت شما معروض میدارم که من بعد، گوشهی چشمی نیز به پاتریک داشته باشید؛ خاصه آنکه ایشان بسیار مشتاق دیدار شما هستند و اگر شما اجازه بفرمایید همین امروز بلیط طیاره میگیرند و در طهران به خدمت میرسند.
در خاتمه، استدعا دارم بندهی ناچیز را از دعای خیر، علی الخصوص، در مظان استجابت دعا فراموش نفرمایید.
العبد الفقیر، مهدی الخلجی، القمی المولد، الواشینغطنی المسکن، المتوطن فی الغربة الغربیة
مهدی خلجی
----------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر