مَخلص ماجرا:
روزگاری، مردی برای زنی نقش میزند: "من تو را دوست دارم."
اما قانون اسلامی-ایرانی اجازهی وصلت نمیدهد.
سرنوشت، زن را به دوردست ها میبرد و سپس خود، برای رقم زدن بختی دیگر، سویی دیگرمیرود.
سالها بعد، مرد، اینبار از بلندگویی به نام "رادیو" به زن میگوید: "من تو را دوست داشتم."
اما فاصلهای به قطر کرهی زمین امکان وصلت نمیدهد.
ماهها بعد، غریبهای حکم میدهد: وا اسلاما! روابط نامشروع دو نیمکره کشف شد! همه را گردن زنید!
همه سکوت میکنند.
سرنوشت نوشت: نمیدانم.
زن به سرنوشت پیغام داد:
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
مطالب مرتبط
-------------------
به یک خوانندهی زمانه
"علیرضا" ی عزیز
من، به جای مهدی خلجی، تأیید میکنم که: بله، قرارداد رسمی ازدواج ما رسماً فسخ شده است.
اما در جای خودم اصلاح میکنم که: این طلاق حدود چهار ماه پیش انجام شد و نه دو سال پیش. حتی "متارکه" ی ما، به یک سال و نیم نمیرسد.
و میافزایم: نه تنها برادران کیهان (بنا به قاعدهی شغل شریفشان) و آقای خلجی (بنا به قاعدهی عاشق شدن و خواستگاری و ازدواج و بیشاز هفت سال زندگی ِبیست و چهارساعته مشترک و هوشمندی و فراست) از ماقبل و مافی و مابعد آن ازدواج مطلعند و بلکه بر ریزترین جزئیات آن وقوف کامل دارند، که حتی از شمای خواننده و شنوندهی گرامی رادیو زمانه نیز، آن "سرّ نامشروع" را نپوشاندم؛ همان گفتوگو با باسم رسام که تنها سند یا دستاویز "دستگاه مقننه-قضائیه-مجریه و تحقیقاتی- تبلیغاتی- مطبوعاتی کیهان" شد برای اثبات "روابط نامشروع" نه فقط من و باسم، بلکه کل کیان با کل جهان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر